به گزارش مشرق، علی رکاب از کتابفروشان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی است. او در مطلبی به نسبتش با خودکشی پرداخته. متن کامل یادداشتش چنین است:
نداری را خوب درک میکنم. تمام عمر فرزند کارگری زحمتکش بودم که درآمد ماهانهاش به زور کفاف حداقل مخارج زندگی را میداد. صبحها پیش از بیدار شدن من از خانه خارج میشد و شبها بعد از خوابیدن من برمیگشت. بعضی روزها مادرم به زور ما را بیدار نگه میداشت تا پدرم را ببینیم.
مستأجر بودیم و هرسال به علت عدم تطبیق با تورم جابهجا میشدیم. یادم میاد خریدن میوه و یا خوردن کره، مربوط به روزهای ویژه و خاص سال بود. مدتها پیاده این ور و آن ور رفتم چون پول توجیبی ماهانهام حتی جوابگوی بلیط اتوبوس نبود. بزرگتر که شدم همان شرکتی که پدرم شانزده سال در آن زحمت کشیده بود، ورشکست شد و پدرم را در سن بالا از شرکت بیرون انداختند. کارمندی که هیچوقت هدیههایی که طرفهای شرکت با رضایت کامل به او میدادند را نپذیرفت. چرا که گمان میکرد هدیهها بوی تعهد میآورند. تعهدی که شاید شخصی و به صلاح کارخانه نباشد. حالا پدرم همان حقوق کارمندی را هم نداشت. دیگر تورم به جایی رسیده بود که قدرت اجاره خانه را نداشتیم...
اجازه بدید ادامه ندم، به گمانم همین قدر کفایت میکند. تا اینجا هم از بیان جزئیات وقایع و اتفاقات امتناع کردم. مختصری گفتم تا بتوانم ادعا کنم فقر و نداری را میفهمم. من نداشتن را میفهمم، و همینطور شرمندگیاش را. من چیزهای زیادی از دست دادهام. چیزهای زیادی به دست نیاوردهام. من جیب خالی را میفهمم. درک میکنم دست خالی بودن را. اما خودکشی را هرگز درک نمیکنم. من تبعیضها دیدهام.
ظلمها چشیدهام. اما خودکشی و یا حتی انفعال که در واقع خودکشی در عین زندهبودن است؛ همان روحیه ظلمپذیریای است که ظالم را جریتر و بیعدالتی را عمیقتر میکند. باید بود. هیچگاه خودت، خودت را حذف نکن. مبارزه اگر نگویم همهاش، بلکه بخش اعظمش در درون توست. و امید فقط تحت این شرایط از حالت مسکن به ابزار حرکت مبدل میشود. ظلم فقط در یک جامعه ناامید و فلج قدرت بقا دارد. ورنه هیچگاه و در هیچلباسی ظالمی در تاریخ ماندگار نبوده و نیست. این وعده الهی و شرایط تحقق آن است.